رد پای تریدر

گاهی فقط یک لحظه تردید، می ‌تونه بین سود بزرگ و حسرت طولانی فاصله بندازه. توی این روایت، تریدری از تجربه ‌اش با یک سیگنال تحلیلی دقیق میگه؛ جایی که ترس زودتر از بازار عمل کرد.

خیلیا فکر می‌ کنن ریسک به ریوارد یه مفهوم خشک و مربوط به ریاضیات هست. اما برای من، این نسبت مرز بین یه تریدر احساسی و یه معامله ‌گر منطقی هست. این داستان ردپای من هست. جایی که ترید کردنم از یه بازی تصادفی، به یک تصمیم حساب ‌شده تبدیل شد.

همه ‌چیز از یه شب جمعه شروع شد. خسته، بی ‌حوصله و راستش یه کم هم سرخورده بودم! چند تا معامله ‌ی پشت ‌سر هم با ضرر بسته بودم و داشتم به این فکر می ‌کردم که شاید اصلا ترید برای من مناسب نیست. اما در عین حال، یه چیزی ته ذهنم قلقلکم می ‌داد.

من هیچ تجربه‌ ای در استفاده از سیگنال ‌ها نداشتم. همیشه معتقد بودم که خودم باید بازار را تحلیل کنم و هیچ کمکی از بیرون نداشته باشم. اما وقتی که به شدت از تحلیل ‌های اشتباه و تصمیمات نادرست دچار ضرر شدم، به این نتیجه رسیدم که گاهی نیاز به کمک داریم!